از صدای سکوت دلم خسته ام
میخواهم این را بر فراز بلندترین قله ها فریاد بزنم تا آسمانیان صدایم رابشنوند. میخواهم این را بر سخت ترین صخره ها بنویسم تا شاید دلش از عظمت عشقمان نرم شود. میخواهم آن را بر بیستون حک کنم تا "شیرین" بداند اگر "امشب صدای تیشه از بیستون نیامد" دلیلش این است که حتی "فرهاد" هم مبهوت عظمت عشق ما شده است. "فرشته ی بی بالم" دوستت دارم. میخواهمت برای همیشه. و باز هم همان شعر خاطره انگیز: سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ... به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ... به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . . به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم . به عشق دیدنت بی قرارم . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم . من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است . آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ... من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ... به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی . به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ... پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟ این بار او سکوت کرد . و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ... اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ... و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه
من هرگز فراموش نمیکنم روزهایی را که داشتیم باهم روزهایی که تو به من چیزهای زیادی دادی که آنها در ذهن من است و به من می گه ما برای همیشه باهم ایم اما حالا به یاد می آورم آرزوهای بزرگی را که داشتم احساسی که من نسبت به تو دارم هرگز از بین نمی ره من آرزو دارم که بتوانم دوباره به آن روزها برگردم و افسوس نخورم روزی که من مشتاقانه اجازه می دادم روی بازوان من بلغزی نمی توانم در مورد درد و رنج های حیرت انگیز فکر کنم من می خوام یکبار دیگر زندگی کنم در میان منظره ای که تو بازوی دیگر مرا گرفته ای قلب مرا به هزار به تکه تقسیم کردی من گاهی اوقات نگرانم اگر تو سکوت کنی در برابر فکر من من فقط می بینم تو را در میان انبوه جمعیت من آرزو دارم خیلی زیاد که در یک روز ما بتوانیم به تمام گذشته برگردیم اما حالا من اینجا می نشینم و سکوت می کنم من به یاد می آورم تمامی خاطراتی را که باهم شریک بودیم تمامی روزها عشق من پرورش پیدا کرد و قوی تر شد آرزو دارم که یک روز دوباره شبیه آن روز را احساس کنم و قلبت که تکه تکه و شکسته من دوباره برگردد. امشب همه چیز رو به راه است همه چیز آرام.....آرام ... باورت می شود ؟ دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو " تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام ! راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ! یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ! تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو ! یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ! تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که بی تو بخندم..... یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....! یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو ! یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم .... و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم ! اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ... که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ... و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم .... تو نگرانم نشو !! "فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت ... خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من رویگردانی و اینک باز به سوی تو آمدم تا اندکی از درد درونم را برایت باز گویم و خدایا تو بهتر میدانی آنچه درونم است تنهایی و بی کسی ام را دیده ای ,دربه دری و آوارگی ام را و هزارو یک درد که بزرگترینش ناامیدی است .خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم . خسته شده ام خسته خسته هیوا
اگر برای بدست آوردن پول مجبوری دوروغ بگویی
مجبوری میشوی مانند دیگران خیانت کنی... و با تملق و چاپلوسی شغل های بزرگی را بدست آورند تو سرمایه ای راکه انها از دست داده اند
خدایا!
انتظار زیادی نیست. به خدایی خودت قسم که انتظار زیادی نیست. من از تو هیچ نمیخواهم،
فقط اجازه نده که هرگز این جمله را بشنوم،
تنها تو میدانی که در دل کوچک آسمانت چه میگذرد. تنها تو هر شب به درددلهای ناتمامم گوش سپرده ای. تنها تو در دل تاریک شب ستاره های اشکم را دیده ای که سوسو میزنند.
چقدر دلم برایت تنگ شده است. برای آغوش پرمهرت که همیشه هست و من گاهی فراموشش میکنم. تنها تو میدانی که چقدر دوستش دارم، چقدر برایش دلتنگم. دعایم را برایش اجابت کن. خدایا
او خوشبخت و شاد باشد، من دیگر از تو هیچ نمیخواهم. جز اینکه برای همیشه در آغوش تو آرام بگیرم و خوشبختی اورا نظاره کنم.
تو مهربانترینی، هرگز تنهایش نگذار. هرگز دستانش را رها نکن. من دوستش دارم، بیشتر از تمام دنیا، بیشتر از هرچیز و همه کس. تو این را از هرکسی بهتر میدانی. از کشیدن این بار سنگین بر شانه های ناتوانم خسته ام. احساس میکنم دیگر نمیتوانم، پاهایم دیگر رمق ندارند. از نگاههای دیگران، از حرفهای پر از کنایه، از اینهمه دوری و تنهایی خسته ام. دلم برایش تنگ شده است. دلم برایش تنگ شده است.
هیچ وقت! "تو" را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی، با دل خود، نه با آرزوی من!! هر وقت دل تنگ میشم پشت در قلبت هی در می زنم ، پس هر وقت قلبت میزنه بدون دلم برات تنگ شده واقعاً میتونی ببخشی وقتی نمیتونی فراموش کنی...؟ «آزادی ما از نقطهای شروع می شود که آزادی دیگران پایان مییابد.» بهمرگ راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.» «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.» «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.» «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.» «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.» «شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.» «فقر و مسکنت ، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.» «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.» «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی میرسد که
«وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.» «همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.» «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمیکند.» «آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.» «آینده کودکان بسته بهتربیت پدر و مادر است.» «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.» «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.» «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.» «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.» «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.» «باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.» «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.» «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.» «خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شده است و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.» «خوشبخت کسی که بهیکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.» «دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.» «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ» «صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.» «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.» «علت این که ما از موسیقی خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.» «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.» «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه می لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.» «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.» «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.» «مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.» «من اشخاص زنده را آنهائی میدانم که مبارزه میکنند، بیمبارزه، زندگی مرگ است.» «هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبائی.» «یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمه سرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.» بداند چگونه فرمانروائی کند.» این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.»
این روزها چقدر هوای تو می کنم
حتی غروب گریه برای تو می کنم
گاهی کنار پنجره ام می نشینم و
چشمی میان کوچه رهای تو می کنم
خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی
یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم
خود نامه ای برای خود می نویسم و
آن را همیشه پست بجای تو می کنم
وقتی که می رسد نامه از سوی من به من
می خوانم و دوباره هوای تو می کنم.
مهربان من!
هیچ نمیخواهم
آه! که چقدرخسته ام.
دلم برایش تنگ شده است...
"تو" را آرزو نخواهم کرد،
Design By : ParsSkin.Com |