سفارش تبلیغ
صبا ویژن








از صدای سکوت دلم خسته ام

نمی توانم عشقم را به زبان   بیاورم...


ولی من او را دوست دارم...


چشمانم از عشقش شعله ور شده است....

 
امیدوار بودم که عشقم را از چشمانم بخواند....


او نفهمید که دوستش دارم.....

 

 

 

مگر نجابتش به او اجازه می داد که اصلا" به چشمانم بنگرد؟؟؟؟

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید
 


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 12:0 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



فکرشو کن یه شب باهم یه گوشه ایی تنها باشیم

با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم

من باشم و تو باشی و یه جفت دلای بی قرار

فرصت خوبه انتقام از لحظه های انتظار .............

از لحظه های انتظارررررررررررررر

فکر شو کن عشق من به اون شبه پر التهاب

چشماتو روی هم بزار امشب به یاد من بخواب

فکرشو کن دستای من رو قلبه تو جوون بگیره

دل دلِ بی قراره تو ، تو سینه آروم بگیره

نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه

نه هیچ کسی سر برسه ثانیه ایی حروم بشه......


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 11:58 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



فکر کردم که غزلهای مرا میشنوی    

         فکر کردم که تو هم عاشقی از جنس منی

سنگ بودی و دلم سنگ صبورت پنداشت  

       ها چه سنگی که فقط شیشه ی دل میشکنی


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 11:53 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



گنه کردم گناهی پر ز لذت

درآغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

گنه کردم چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش 

 در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت 

 ز اندوه دل دیوانه رستم

فروخواندم به گوشش قصه عشق

ترا می خواهم ای جانانه من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش 

 ترا ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم 

 بروی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 11:51 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



خواستم آنقدر دلتنگ شوم که دلی برایم تنگ شود

 اما نمی دانستم که فراموش میشوم


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 11:47 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



باد می وزد …

میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی، هم آسیاب بادی

تصمیم با تو است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زیباترین حکمت دوستی، به یاد هم بودن است، نه در کنار هم بودن . .. .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


دوست داشتن بهترین شکل مالکیت

و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خوب گوش کردن را یاد بگیریم…

گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد

ولی راه به جائی نخواهد برد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


انتخاب با توست، میتوانی بگوئی: صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی: خدا به خیر کنه، صبح شده . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زندگی کتابی است پر ماجرا، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



مثل ساحل آرام باش، تا مثل دریا بی قرارت باشند ... .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همیشه خواستنی ها داشتنی نیست، همیشه داشتنی ها خواستنی نیست . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به کم نور ترین ستاره ها قانع باش، که چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فکر کردن به گذشته، مانند دویدن به دنبال باد است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدمی ساخته افکار خویش است، همان خواهد شد که به آن می اندیشد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار

شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم

به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد

صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن، شاید امید تنها دارائی او باشد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت، پس همیشه شاد باش . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده، حتی اگه بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت جبران را بده . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همیشه یادمان باشد که زندگی پیمودن راهی برای رسیدن به خداست

و قدم هایمان باید طوری باشد که حتی دانه کشی زیر پایمان له نشود . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای آنان که مفهوم پرواز را نمی فهمند، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم

فروشنده خواهیم بود.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است

پس همیشه امید داشته باش . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه خوب می شد اگر، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت.


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 10:57 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



قطعات بسیار زیبای عاشقانه از شعرهای خانم مریم حیدرزاده


گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم


**********************************

کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم

 

**********************************

 

شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی

 

**********************************

 

به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

 

**********************************

حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم

 

**********************************

 

تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم

 

**********************************

می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد

 

**********************************

چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت

 

**********************************

تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت

 

**********************************

رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود

 

**********************************

نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا، تا کی ، برای چه

 

**********************************

من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

 

**********************************

چه می شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد

 

**********************************

تو را آن قدر در دل می سرایم
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن

 

**********************************

و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد

نوشته شده در دوشنبه 89/12/9ساعت 10:28 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



این روزها به لحظه ای رسیده ام

که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم

 که یادت را از ذهن من بشوید یادت را بشوید

 تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم

من تمام فریادها را بر سر خود می کشم

 چرا می دانستم که در این وادی،

عشق و صداقت مدت هاست که پر کشیده اند

 اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرت ها را به تاریک خانه دل سپردم
 
   و در گذرگاهت

سرودی دیگر گونه آغاز کردم

و تو چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی

 تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خودخواهیت فروختی

اولین مهمان تنهایی هایم بودی

روزی را که قایقی ساختیم

و آن را از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپارکردیم

دستانم از پارو زدن خسته بود

دلم گرفته بود

 زخم دستهایم را مرهم شدی

و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم

به تو تکیه کردم

هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم

 و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم

دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی

بر زخمهای دلم اما لیاقتش را نداشتم 

مدت ها بود

 که به راه های رفته به گذشته های دور خیره شده بودی

من تک و تنها پارو می زدم

و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود

 تحمل کردم

وهیچ نگفتم

 چون زندگی به من آموخته بود

صبورانه باید جنگید

به من آموخته بود

که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد 
اما

امروز دریافتم

که حجمی که در قایق من نشسته بود

 جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود

 و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم

 با این همه بهترینم دوستت دارم هرگز فراموشت نمی کنم

هیچ کس این چنین سحر آمیز نمی توانست

 مرا ببرد آنجایی که

 مردمانش با هیچ زندگی می کنند

 به هیچ اعتقاد دارند
 

و با هیچ می میرند


نوشته شده در دوشنبه 89/12/9ساعت 12:54 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



چه زیبا!   گفتم دوستت دارم 

چه صادقانه!   پذیرفتی

چه کودکانه!   با تو خوش بودم

چه ابلهانه!   همه چیزم شدی 

چه زود!   به خاطر رویاهایت مرا ترک کردی 

چه حقیرانه!   نیازمندت شدم

چه ناجوان مردانه!   واژه غریب خداحافظی بر من آمد 

چه غریبانه!   بغضم شکست

چه راحت!   به او هم دروغ گفتی 

چه بیخییال!   از کنارم با او گذشتی 

چه بی انصاف!   با او هم آغوش شدی 

چه بیرحمانه!   من سوختم

 

لبخند سردم نشانه ی غمهایم شده

چه احمق است کسی که این لبخند را ببیند و پی به اعماق وجود غمگینم نبرد.


نوشته شده در دوشنبه 89/12/9ساعت 12:26 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

گفتی که نخواهی رفت

خواهی ماند

تا ابد دوست خواهی داشت

اما تمام نرفتن ها را رفتی !!!

تمام ماندن ها را نماندی!!!!!!!

تمام دوست داشتن ها را......... رها کردی

دیگر از همه اطرافیانم حتی از در و دیوار

سکوت وتنهائی ام خسته شده ام.از همه.........................

ای خدا......

 

احساس خوبیه وقتی یه نفر دلتنگت میشه...!

احساس بهتریه وقتی یه نفر عاشقت میشه...!

اما بهترین احساس اینه که بدونی یه نفر هیچوقت

 فراموشت نمیکنه

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/12/9ساعت 12:25 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


Design By : ParsSkin.Com


کد ماوس