• وبلاگ : از صداي سکوت دلم خسته ام
  • يادداشت : خدايا!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ...
    آدرسش که يه اين راحتي نميدن خرج داره ولي خوب حاا چون اشنيي مگم بهت ...

    واقعيش راهش يکم جاده خاکي داره... از خونتون که اومدي بيرون بعد اون راه اسفالته رو که رفتي تموم شد ميشه خارج از شهر بعد بيابون ميشه اونو که رد ميشي يه جاي باصفا ميرسي يه رودخونه رد ميکنه از بين کوهها رد ميشي ميرسي به جنگلهاي پاي کوه و اونو که رد کردي يه چشمه است اونجا يکم آب ميخوري خستگي در ميکني بعد راه ميافتي ميري ميري ميري تا بعد ميرسي يه باغ با صفا و آروم ... توش خونه ويلايي داره آبشار صخره اي و اينا اونجا ميشيني يه نفس تازه ميکني و باغه هم که کلي ميوه و اينا داشت مشغول ميشي بعد ميشيني خوابت ميگيره...بعد که بيدار ميشي ميبيني ديرت شده بايد راه بيافتي ميري هر چند دل کندن از اون باغ سخته ولي ميري ديگه ميري ميري ميري ميري خلاصه مير ديگه ميرسي دوباره يه جايي که بيه بيابونه دو تا گرگ درنده اونجا نشستن همينطوري نگات ميکنن اوني که قد بلنده استاد و اونيکي شاگرده از بزرگخ خواهش ميکني که دلت رو گشاد کنه اونم به شاگردش ميگه خلاصه که حسابي دل و رودت رو اونم گشاد ميکنه اونقدر گشاد ميشه که احساس ميکني ديگه نيستن ... اگه برگشتي يه سرم به ما بزن از خاطرات سفرت بگو

    پاسخ

    سلام.چشم .