از صدای سکوت دلم خسته ام
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم. دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم! دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند، دوستت هستند، بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند، بعضی ها نیستند و ادای بودن را در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند، آنهای دیگری هم که آدم هستند، نیستند هر وقت نا امید میشم به درخت فکر میکنم.. ******************** ********************
زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه ، من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...! ******************
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست داری چگونه زیستن را تو به من بیاموز چگونه مردن را من خود خواهم آموخت. ********************************** خدایا ***********************************
خدایا آتش و دریا نردبان دلم شکسته است میشود برای من کمی دعا کنی؟؟ یا اگه خدا اجازه میدهد ... کمی هم بجای من.....خدا خدا خدا کنی !! راستش دلم مثال یک نماز بین راه خسته و شکسته است . میشود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا(خدا) کنی مردها در گسترهَ عشق، به وسعت غیر قابل توجه نامردند!! دلم تنگه........ دلم گرفته ............ دلم گریه می خواد .......... از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان ! پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم ! در بیابان دلم روئید و پس از این همه بی مهری و دروغ خشکید دلتنگم! دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است...! کدامین نامهربان ? خواب را از دیدگانم دزدید که اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب سرگردانم ؟! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست..... این روزا دلم بدجوری گرفته ... چشمام منتظر یک بهونه است .. که هی بخواد بباره........ زیــر خاکستـــــــــر ... زیر خاکستر ذهنم باقی ست آتشی سرکش و سوزنده هنوز
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
که چه جوری برف رو میپذیره..
بارون رو میپذیره..
تگرگ و هر اتفاق نا خوشایند دیگه ای رو می پذیره..
و در پایان انتظار خورشید رو میکشه.
باید زندگی رو از درخت یاد بگیرم..
سخته اما میتونم.
منتظر خورشید میمونم...در این بازار نا مردی
به دنبال چه می گردی
نمی یابی نشان هرگز
تو از عشق و جوانمردی
برو بگذر از این بازار
از این مستی وطنازی
اگر چون کوه هم باشی
در این دنیا تو می بازی
میدانم که هستی
از مهربانی و لطفت مطمئنم
وبه عدالتت یقین دارم
ولی مطمئن نیستم که مرا دوست داری یا نه؟
آتش مقدس "شک" را
آنچنان در من بیفروز
تا همه ی "یقین"هایی را که در من نقش کرده اند،بسوزند.
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر،
لبخند مهراوه برلب های صبح یقینی،
شسته از غبار،طلوع کند.
خدایا
به هرکه دوست می داری بیاموز
که عشق از زندگی کردن بهتر است ،
وبه هرکه بیشتر دوست می داری ،بچشان
که دوست داشتن از عشق برتر!
خدایا
به من زیستنی عطا کن،
که در لحظه ی مرگ،
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذاشته است،
حسرت نخورم.
ومردنی عطاکن،
که بر بیهودگی اش،سوگوار نباشم.
بگذار تا آنان را من،خود انتخاب کنم،
اما آنچنان که تو دوست داری.
"چگونه زیستن"را تو به من بیاموز،
"چگونه مردن" را خود خواهم آموخت
من با عشق آشنا شدم
و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟
هنگامی دستم را دراز کردم
که دستی نبود.
هنگامی لب به زمزمه گشودم ،
که مخاطبی نداشتم.
و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،
که در برابرم دریا بود و دریا و دریا.....!
برای اثبات کمال نامردی آنان، تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن،
احساس می کنند مَردند...!!!
تا وقتی که قلب زن عاشق نشده، پست تر از یک سگ ولگرد، عاجزتر از یک فقیر،
و گداتر از همه ی گدایان ساحره، پوزه بر خاک و دست تمنّا به پیشش گدایی می کنند...؛
امّا همین که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد، به یکباره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نامردی جستجو می کنند...!!!!
آری دلم گرفته?
دلم گرفته از این همه کینه .... این همه دروغ !
از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته .......
دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !
دلم تنگ است برای کودکی ام که
برای تنها گل محبتی که
نمی دانم
شیرینم
دلم گرفته ! دلم تنگ است !
آره !
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بودم گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز!
گهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟
سخت جانی را ببین
که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از
بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گرچه از فرط غرور
بعد تو لیک پس از آنهمه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالهاست که از دیده من رفتی، لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنـــــــــــــــــــــــــــــوز
سخنان دکتر علی شریعتی
سکوتم از رضایت نیست ...
دلم اهل شکایت نیست
ناگهان... چه زود دیر می شود
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی
.... ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان چقدر زود ، دیر می شود
***********************************************باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
Design By : ParsSkin.Com |