از صدای سکوت دلم خسته ام
«خاطره ای در درونم است»
خاطره ای در درونم است چون سنگی سپید درون چاهی سرستیز با آن ندارم ، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه در چشمانم خیره شود اگر کسی آنرا خواهد دید غمگین تر از آنی خواهد شد که داستانی اندوه زا شنیده است. می دانم خدایان انسان را بدل به شیئی می کنند ، بی آنکه روح را از او بگیرند تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من تا اندوه را جاودانه سازی... عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذز فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد. اما بر آشیانه ی بلند دوست داشتن ،روزگار را دستی نیست. عشق، در هر رنگی و سطحی ،با زیبایی محسوس ،در نهان یا در آشکار رابطه دارد، اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب، زیبایی های محسوس را به گونه ای دیگر می بیند. عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است . اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد. دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می آید، و در حقیقت در آغاز دو روح، خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند . دو روح نه دو نفر ممکن است دو نفر باهم در عین رودربایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و سپس طعم خویشاوندی و بوی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است ناگهان ، خود به خود دو همسفر به چشم میبینند که به پهنه ی دشت بی کرانه ی مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سزشان خیمه گسترده است. جنون سلام دوستای عزیز این گلها تقدیم به همه پیشاپیش سال 1390(سال گربه)سالی که خودم متولد شدم به همه تبریک میگم.امیدوارم سال خوبی داشته باشین.روز های پر گل و شب های پر ستاره ای رو برای شکوفه های کوچک آرزوها یتان آرزومندم . دلتنگ تو امروز شدم تا فردا ؛ فردا شد و بازهم تو گفتی فردا ؛ امروز دلم مانده و یک دنیا حرف ؛ یک هیچ به نفع دل من تا فردا گاهی گمان نمی کنی ولی می شود، نمی شود که نمی شود؛ گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است، گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛ گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست، گاهی تمام شهر گدای تو می شود... دکتر علی شریعتی هر چی مهربونتر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن > هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ میگن > هر چی دلسوزتر باشی بیشتر سرت کلاه میذارن > هر چی قلبتو آسونتر در اختیار بذاری راحت تر لهش میکنن > هر چی آرومتر باشی فکر میکنن آدم ضعیفی هستی > هر چی بیشتر به فکر دیگران باشی بیشتر حقتو میخورن > هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی واست کمتر ارزش قائلن برای چی. برای بدست اوردنت باید زحمت کشید من نه عاشق بودم
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می رسد از راه؟
ِیا نیازی که رنگ می گیرد
در تن شاخه های خشک و سیاه
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
با نسیمی که می تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان
لب من از ترانه می سوزد
سینه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هیجان
پیکرم از جوانه می سوزد
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم، می روم به جائی دور
بوتهء گر گرفتهء خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ، ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست، ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم آلوده
چه کسی را بخویش می خواند؟
سبزه ها، لحظه ای خموش، خموش
آنکه یار منست می داند!
آسمان می دود ز خویش برون
دیگر او در جهان نمی گنجد
آه، گوئی که اینهمه «آبی»
در دل آسمان نمی گنجد
در بهار او ز یاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
می نهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونه های سوزان را
ای بهار، ای بهار افسونگر
من سراپا خیال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شده ام
می خزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازهء سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
وقتی برای از دست دادن من دعا میکنی
دعا می کنی که من نباشم...
قشنگه اگه بگم به نبودنت بیشتر احتیاج دارم تا به بودنت!!!
!بهم دروغ میگی و من باور میکنم...
باور میکنم...
و تو هی دروغ می گی و من باور می کنم!!!
...تو نگاهم نمی کنی و من باور می کنم که شرم داری
باور می کنم ...
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که
صداقت می کاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند
بی کسی از ته وابستگی ام پیدا بود...
Design By : ParsSkin.Com |