سفارش تبلیغ
صبا ویژن








از صدای سکوت دلم خسته ام

هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ، چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ، گاه بر روی زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت ،

 یک غزل آمد که حالم را گرفت ،

ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .


نوشته شده در یکشنبه 89/12/1ساعت 6:8 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |





Design By : ParsSkin.Com


کد ماوس