سفارش تبلیغ
صبا ویژن








از صدای سکوت دلم خسته ام

«تا باغ روشن فردا»

بیقرار تر از دریا

!

تو بهار را باور می کنی

 ولی حرفهای مرا نه

 – آخر گناه دریا چه بود

 که دل به تو بست

گناه آن کوچه ی خلوت

با آن اندوه دلنشین چه بود

 که تنها تو را عاشق یافت.

 آه تو نمی دانی حالا

- همه ی کوچه های این شهر

 بوی تنهایی کوچه ی ترا می دهند

 ?

 و اینک

این منم

که تنها عابرآن کوچه ی فراموش شده ام

 «بی تو امّـا به چه حالی من از آن کوچه گذشتم» **>


نوشته شده در یکشنبه 89/12/1ساعت 12:55 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |





Design By : ParsSkin.Com


کد ماوس