از صدای سکوت دلم خسته ام
سکوتی کردم .
چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...
به اندازه ی تمام لحظات زندگیم
تا آخر عمر عاشقتم ...
به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو
. در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .
به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم .
به عشق دیدنت بی قرارم . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .
من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .
آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...
من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم .
تو تنها آرزویم هستی ...
به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .
به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی
به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم .
ای عشق من ...
پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟
این بار او سکوت کرد .
و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...
اشک هایش را پاک کردم و این سکوت
عاشقانه
هم چنان ادامه داشت ...
و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت
عاشقانه
Design By : ParsSkin.Com |