از صدای سکوت دلم خسته ام
من هرگز فراموش نمیکنم روزهایی را که داشتیم باهم روزهایی که تو به من چیزهای زیادی دادی که آنها در ذهن من است و به من می گه ما برای همیشه باهم ایم اما حالا به یاد می آورم آرزوهای بزرگی را که داشتم احساسی که من نسبت به تو دارم هرگز از بین نمی ره من آرزو دارم که بتوانم دوباره به آن روزها برگردم و افسوس نخورم روزی که من مشتاقانه اجازه می دادم روی بازوان من بلغزی نمی توانم در مورد درد و رنج های حیرت انگیز فکر کنم من می خوام یکبار دیگر زندگی کنم در میان منظره ای که تو بازوی دیگر مرا گرفته ای قلب مرا به هزار به تکه تقسیم کردی من گاهی اوقات نگرانم اگر تو سکوت کنی در برابر فکر من من فقط می بینم تو را در میان انبوه جمعیت من آرزو دارم خیلی زیاد که در یک روز ما بتوانیم به تمام گذشته برگردیم اما حالا من اینجا می نشینم و سکوت می کنم من به یاد می آورم تمامی خاطراتی را که باهم شریک بودیم تمامی روزها عشق من پرورش پیدا کرد و قوی تر شد آرزو دارم که یک روز دوباره شبیه آن روز را احساس کنم و قلبت که تکه تکه و شکسته من دوباره برگردد.
Design By : ParsSkin.Com |