• وبلاگ : از صداي سکوت دلم خسته ام
  • يادداشت : قلب شکسته Broken Heart
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تو باز ميگردي ديشب قاصدکي پيغام آورد که در راهي......
    باد زوزه کنان گفت: مژده اي دل که چند قدمي بيشتر نمانده که از راه برسد.... سايه ات رقص کنان پشت در گفت:آمد او تا که بي تابت کند.
    در خانه ام بخودي خود گشوده شد و خانه ام مملو از نور اميد شد و تو قدم به روي دلم گذاشتي و من گفتم : به دل بي احساسم خوش آمدي .....
    ارمغان تو بعد از سالها دوري اشک بود و اشک........................... و من سرت را به سينه چسباندم و گفتم :بگذار چشمانت ببارد که سالهاست دلم خون ميگريد از فراقت..................................
    خيلي عالي بود نازم
    پاسخ

    ممنون عزيزم.نوشته ي شما خيلي ناز تر بود.