سفارش تبلیغ
صبا ویژن








از صدای سکوت دلم خسته ام

 
اگر...
 
 دروغ  رنگ داشت هر روز شاید
 
ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست
 
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود  
 
اگر...
 
 عشق ارتفاع داشت  
 
من زمین را زیر پای خود داشتم  
 
و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی  
 
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا
 
در قله ها به تمسخر می گرفتی  
 
اگر ...
 
گناه وزن داشت
 
 هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
 
اگر ...
 
دیوار نبود نزدیکتر بودیم,
 
 همه وسعت دنیا یک خانه می شد
 
و تمام محتوای سفره سهم همه بود
 
و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد
 
اگر...
 
خواب حقیقت داشت
 
همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم
 
اگر...
 
 همه سکه داشتند,
 
 دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
 
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
 
تا دیگری از سر جوانمردی
 
 بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند
 
اگر ...
 
مرگ نبود
 
زندگی بی ارزشترین کالا بود,
 
 زیبایی نبود,
 
 خوبی هم شاید
 
اگر...
 
 عشق نبود
 
به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟
 
کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟
 
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
 
آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم,
 
اگر...
 
 عشق نبود
 
اگر...
 
کینه نبود
 
 قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
 
و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم
 به یادگار نگه می داشتی و
ما پیمانه هایمان را
شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم .

نوشته شده در دوشنبه 90/2/26ساعت 6:15 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



تنهای تنها بودم،

با تنهایی درد دل میکردم،

 من بودم و یک دنیا تنهایی.

تو آمدی و مرا عاشق کردی،

عاشق آن قلب پر از محبتت کردی.

مرا در این دنیای عاشقی در به در کردی.

بدان که من به آسانی گرفتار تو نشدم!

در این راه عاشقی سختی کشیدم،

 درد کشیدم،

 انتظار سختی کشیدم  تا با تو و عاشق تو بمانم.

تو با ماندنت در کنارم کاری کن که همه این سختی ها را از یاد ببرم.

اینک که من گرفتار تو شدم و راهی برای بازگشت به سوی تنهایی ندارم

 تا آخر راه با تو می مانم

 و بدان که برای عشقت جان خواهم داد.

زندگی ام فدای تو،

 این قلب کوچک و پر از غمم برای تو

، این همه احساس پر از عشق در وجودم نیز تقدیم به تو.

بدان که بیشتر از همه چیز دوستت دارم،

دوستت دارم،

 دوستت دارم

 و دوستت دارم

 باز می نویسم که دوستت دارمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

، عزیزم خیلی دوستت دارم.

تکرار مکرر کلمه دوستت دارم

 را باز به زبان خواهم آورد

 تا بیشتر از هر لحظه ای باور کنی که

 من بیشتر از هر زمانی و بیشتر از هر چیزی دوستت دارم عزیزم.

اینهمه سختی و اینهمه انتظار و اینهمه غم و غصه

 در این لحظه های عاشقی نشان از عشق و دوست داشتن من نسبت به تو می باشد.

تو باور نکنی خدای عاشقان باور دارد که دوستت دارم .

کلمه مقدس دوست داشتن

و ابراز آن به تو با گفتن ،

 نوشتن و یا حس کردن آن نیست،

 باید با ماندن تا آخرین لحظه زندگی ام به تو ثابت کنم که دوستت دارم.

شاید زمانی که مرگم فرا برسد

 بفهمی که من چقدر تو را دوست داشته ام،

 بفهمی که چقدر من برای رسیدن به تو سختی کشیدم

 و زمان مرگم باور کنی که به حرفم و عهدی که با تو بستم پایبند بودم.

 آری پس ای خدای بزرگ کاش زودتر مرگ من فرا رسد

 تا یارم باور کند

چقدر او را دوست میداشتم.

 قدر مرا بدان ای یار، غرورم  را در آن سرزمین تنهایی ها شکستی،

 مرا تسلیم آن قلب پاک و از عشقت کردی،

 مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی،

 مرا وابسته آن قلب پر از محبتت کردی،

 اینک که تو مرا عاشق کردی بیا و تا پایان راه با من باش .

بیا و مرا پشیمان از این عاشق شدن نکن

و مرا وسوسه نکن که دوباره با تنهایی باشم.

 تنهای تنها بودم،

 اما اینک با تو هستم،

 هستم می مانم و خواهم ماند

 و بارها گفته ام و میگویم و خواهم گفت که دوستت دارم،

 باز میگویم که دوستت دارم .

 دوستت دارم

 و دوستت دارم

 آری دوستت دارم .

 این کلمه را از حفظ نمیگویم،

 این کلمه مقدس را از ته دلم میگویم ،

آری از ته دلم با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم.تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

نویسنده :» مهدی لقمانی 


نوشته شده در جمعه 90/2/16ساعت 9:47 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



دلم برات تنگ شده جونم

عزیزم دلم گرفته

دلم برایت تنگ شده

دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم

دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم

آنقدر دلتنگم که

اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم

عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم

کاش همیشه در کنارم بودی

تا دلتنگی به سراغم نمی آمد

کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت

هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ،

به آن آغوش مهربانت نیاز دارم

هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم

کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی

کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید

و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید

به یادت هست روز دیدارمان خیره به چشمانم شده بودی ،

من هم غرق در چشمان نازنین تو بودم

اینک دلم برای چشمانت یک ذره شده ،

تو هم دلت برایم تنگ شده؟

هنوز مثل قبل مرا دوست داری؟

هنوز برای دیدنم لحظه شماری میکنی؟

هنوز وقتی در کنارم نیستی بیقراری میکنی؟

طاقت دوری تو را ندارم عشق من ،

 مگر من جز تو چه کسی را دارم ،

 تو را دارم که دنیای منی

خدایا این دنیای زیبا را از من نگیر

دلم برای دنیایم تنگ شده دنیای من

دلم گرفته ای دنیای من

راستی خیلی میترسم!

میترسم تو را از دست بدهم …

میترسم دوباره تنها شوم ،

دوباره همسفر غمها شوم

بیا در کنارم تا آرام شوم ،

 بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم

بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم

عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده …


نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت 3:36 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

من و تو هستیم و بینمان فاصله

زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله

همچنان باید بی قرار باشیم ،

تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!

بیش از این انتظار مرا میسوزاند،

 دلخوشی فرداست که

تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند

تو  در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ،

 تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ،

 تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ،

 تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت

 دست به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ،

نشسته اند و حرکت نمیکنند

چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز

در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ،

نمیدانم، میدانند حال من و تو را

روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ،

امروز خیره به ساعت بودم ،

 دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم

دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ،

 امروز در فکر خواب دیشب بودم
به انتظارت مینشینم ،

انتظار هم پایان نیابد ،

میروم به سوی پایانش ،

 تا نزدیک شوم به تو ،

 در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم

خیلی دوستت دارم

 

نویسنده :» مهدی لقمانی 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت 3:21 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

همه میگن که تو رفتی

    همه میگن که تو نیستی

         همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی

                     دروغه ....

چطوری دلت میومد منو اینجوری ببینی

                           با ستاره ها چه نزدیک منو

                                                            تو دوری ببینی

             همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم

                                     همه حرفاشون دروغه

                                                       تا ابد اینجا میمونم

        بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره

                            ولی خوب عیبی نداره دل من خیلی صبوره...

همه میگن که تو رفتی

    همه میگن که تو نیستی

         همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی

                     دروغه ....

چه جوری دلت میومد منو اینجوری ببینی

                           با ستاره ها چه نزدیک منو

                                                            تو دوری ببینی

 همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه

 

 

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم

                                     همه حرفاشون دروغه

                                                       تا ابد اینجا میمونم

        بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره

                            ولی خوب عیبی نداره دل من خیلی صبوره...

همه میگن که تو نیستی

       همه میگن که تو مردی

              همه میگن که تنتو به فرشته ها سپردی

                     دروغه .....


نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت 2:32 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

                                                                       

قورباغه ها 
  
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک
  
تصمیم گرفتند که با
  
هم مسابقه ی دو بدند .
 
  
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .
 
    
جمعیت زیادی برای دیدن
 
مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...
 
و مسابقه شروع شد ....
 
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که
 
قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند ..
 
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :

 
اوه,عجب کار مشکلی !!"

"اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند
 
یا :
 
"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.
 
برج خیلی بلند ه !"
 
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند ...
 
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند
 
بالا وبالاتر می رفتند ...
 
 جمعیت هنوز ادامه می داد,"
 
خیلی مشکله!!!
 
هیچ کس موفق نمی شه !"
 
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند
 
و از ادامه دادن منصرف 
 
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد
 
بالا, بالا و باز هم بالاتر ....

این یکی نمی خواست منصرف بشه !
 
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.
 
به جز اون قورباغه
 
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود
 
که به نوک رسید !

 
 
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند
 
 او چگونه این کا ر رو
 
انجام داده؟
 
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن
 
 به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟
 
و مشخص شد که ...


برنده ی مسابقه کر بوده !!!
 
 
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که : 

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید...
 
 چون
 
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--
 
چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید !
 
همیشه به
 
قدرت کلمات فکر کنید .
 
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید
 
روی اعمال شما تأثیر میگذاره
 
پس :


همیشه ....

مثبت فکر کنید !

و بالاتر از اون
 
کر بشید هر وقت کسی خواست
 
 به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید
 
رسید !

و هیشه باور داشته باشید :
 
من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.


نوشته شده در دوشنبه 90/2/12ساعت 8:56 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



d (24).jpg

چه کاری با دلم کردی ، که از دنیا دیگه سیرم

 

که دائم بغض تو سینم ، دارم این گوشه میمیرم

 

یهوچی شدکه دل کندی،بگوچی شدکه رنجیدی

 

چه جوری عاشقم بودی،که اشکامونمیدیدی!!!

 

یه چیزی خوب بگو دیگه ، چرا ساکت شدی بازم

 

دارم داغون می شم اما ، نمی فهمی گل نازم

 

ببین عکسا رو آوردم ، ببینی بلکه برگردی

 

 چرا بی معرفت آخه ، تو اینجوری باهام سردی

 

چقدر بی رحمه با قلبم ، خدایا مردم از غصه

 

دارم دق می کنم اما ، ازم حالی نمی پرسه

 

چه جوری میتونی بدشی،بری وبی خیالم شی

 

یه حسی تودلم میگه،یه روزی عاشقم میشی

 

یه چیزی خوب بگو دیگه،چرا ساکت شدی بازم

 

دارم داغون می شم اما ، نمی فهمی گل نازم


نوشته شده در یکشنبه 90/2/11ساعت 12:7 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



این اشعار زیبا سروده ی استاد عزیز محمد غلامی 

آرزوی موفقیت برای این شاعر عزیز دارم اشعارشون خیلی زیباست

من این اشعار رو از کتاب سایه سار سنگ از ایشون نوشتم اگه از این

اشعار خوشتون اومد می تونید به وبلاگشون سر بزنید و

بیشتر با ایشون آشنا بشین.اینم آدرس وبلاگشونه:

http://bonar.parsiblog.com/

تورا...

  

 تو را نمی بینم

  

   مثل درخت در پس باران

      

       با هزار چشم می گریم

 

 

  تو را نمی یابم

               

       که همسایه ی سایه ات شوم

 

                         

  تو را

                                             

        در شعرهایم می آویزم 

 

(از کتاب در سایه سار سنگ صفحه 108)بنار_آبان 1376

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

عکس

 

     از هر که عکس می گیرم

                      

                   تو

                                   

                     ظاهر می شوی

(از کتاب سایه سار سنگ صفحه ی 47 )بنار شهریور 1374

 


نوشته شده در شنبه 90/2/10ساعت 8:45 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

 1264785298  عکسهای بینظیر از گل ها

شکسپیر

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ...

خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد

خیانت تنها این نیست که

 دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ...

خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

خودت خواستی که

 من مجبور باشم

برم جایی که از تو دور باشم...

  تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

 اگر فقیر به دنیا آمده‌اید ،

این اشتباه شما نیست .

 اما اگر فقیر بمیرید ،

این اشتباه شما است ... بیل گیتس

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم

یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

خلاصم کن از عشقایی

که گاهی هست و گاهی نیست

دلم با هر تپش با هر...

شکستن داره می فهمه

که هر اندازه خوبه عشق

همون اندازه بی رحمه

چه راهایی که رفتم تا

بفهمم جز تو راهی نیست

خلاصم کن ازعشقایی

که گاهی هست و گاهی نیست

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

دو کلمه رو کسی‌ کنار هم قرار داده

شاید اولش فقط دو کلمه? ساده باشه

ولی‌ برای من خیلی‌ معنا می ده ،

آفرین به کسی‌ که اینارو کنار هم گذاشت  

   باران دروغ

چرا همه به هم دروغ میگن ؟

این دروغ باعث شده از اینکه بخوام

 کسی‌ رو دوست داشته باشم خیلی‌ بترسم

شاید برای  همین اینقدر تنها شدم

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net کلیک کنید


نوشته شده در جمعه 90/2/9ساعت 10:8 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



 

حالم خرابه

کسی رو ندارم

ازم بپرسه آخه دردت چیه

دارم توغصه هامیمیرم اما

یکی نفهمیدکس و کارم کیه

بی کسی بد دردیه

درمون نداره

حتی اشکاتم واسه توکم میزاره

وقتی هیچ عشقی به زندگی نداری

هرچی حوصله تو هی سرمیاره

عمری رو گشتم دنبال یه لیلی

مجنون اون باشم ولی نبوده

تا وقتی که تب میکنه بمیرم

خراب اون باشم ولی نبوده

مردم ببینید زندگی حسود

چون عشق رو از هستی من ربوده

اینم یه جور ازگنبدکبود

زیر گنبد کبود

یکی بود یکی نبود

توشدی همونی که بود

منم شدم اون که نبود 

(سلام دوستان عزیز اگه کسی آین آهنگ و خواست میتونه واسم کامنت بزاره تا بفرستم به ایمیلشون)


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 4:26 عصر توسط آیسانقطره های باران طلایی ( ) |



<      1   2   3   4   5   >>   >


Design By : ParsSkin.Com


کد ماوس